ماندگیلغتنامه دهخداماندگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) تعب و کوفت . (آنندراج ). تعب و ناتوانی و خستگی . (ناظم الاطباء). خستگی (در معنی متداول امروز). کوفتگی . تعب . عَی ّ. اعیاء. کلال . کلاله . احساس تعبی که از بسیاری کار کردن یا راه رفتن زاید. (یادداشت به خط مرحوم ده
مویندیلغتنامه دهخدامویندی . [ مو ی َ ] (حامص مرکب ) هنر و صنعت و دستکاری . (ناظم الاطباء). به معنی هنرمندی و صنعتگری باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) .
موندیلغتنامه دهخداموندی . [ ] (اِ) به هندی کمازریوس است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کمازریوس شود.
ماندگی2holdup 1/ hold-upواژههای مصوب فرهنگستان1. حجم مادهای که در لوله یا مخزن فرایند نگه داشته میشود 2. مایعی که در مخزن یا لولۀ قائم با جریان گاز یا بخار بالارونده معلق نگه داشته شده است
ماندگی 1burnout 2واژههای مصوب فرهنگستانحالتی که بهویژه در مشاغل پرفشار یاریگرانه، با علائمی نظیر خستگی روحی، ناتوانی از ادامۀ کار و از دست دادن احساس کارایی ایجاد میشود
ماندگی2holdup 1/ hold-upواژههای مصوب فرهنگستان1. حجم مادهای که در لوله یا مخزن فرایند نگه داشته میشود 2. مایعی که در مخزن یا لولۀ قائم با جریان گاز یا بخار بالارونده معلق نگه داشته شده است
دل ماندگیلغتنامه دهخدادل ماندگی . [ دِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل مانده . اندوه . ملالت . حزن . (ناظم الاطباء). || آزردگی . (ناظم الاطباء). دل چرکینی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رنجش . شکرآب : در این میان امیر عزالدین را دل ماندگی
ماندگی افکندنلغتنامه دهخداماندگی افکندن . [ دَ / دِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفع خستگی کردن . استراحت کردن . خستگی گرفتن . (به معنی متداول امروز). استجمام . (منتهی الارب ) : بیاسای تا ماندگی بفکنی به دانش مرا مغز و جان آکنی . <p class
ماندگی پایینلغتنامه دهخداماندگی پایین . [ دَی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان نایین است و 212 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ماندگی افکندنلغتنامه دهخداماندگی افکندن . [ دَ / دِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفع خستگی کردن . استراحت کردن . خستگی گرفتن . (به معنی متداول امروز). استجمام . (منتهی الارب ) : بیاسای تا ماندگی بفکنی به دانش مرا مغز و جان آکنی . <p class
ماندگی پایینلغتنامه دهخداماندگی پایین . [ دَی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان نایین است و 212 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ماندگی 1burnout 2واژههای مصوب فرهنگستانحالتی که بهویژه در مشاغل پرفشار یاریگرانه، با علائمی نظیر خستگی روحی، ناتوانی از ادامۀ کار و از دست دادن احساس کارایی ایجاد میشود
ماندگی2holdup 1/ hold-upواژههای مصوب فرهنگستان1. حجم مادهای که در لوله یا مخزن فرایند نگه داشته میشود 2. مایعی که در مخزن یا لولۀ قائم با جریان گاز یا بخار بالارونده معلق نگه داشته شده است
درماندگیلغتنامه دهخدادرماندگی . [ دَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت درمانده . بی چارگی . (آنندراج ). لاعلاجی . واماندگی . اضطرار. اعیاء. الجاء. توکل . خواع . (یادداشت مرحوم دهخدا).ضرورة. (دهار). عجز. فند. قلبة. (منتهی الارب ). کسح .مَندوری . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوا
دل ماندگیلغتنامه دهخدادل ماندگی . [ دِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل مانده . اندوه . ملالت . حزن . (ناظم الاطباء). || آزردگی . (ناظم الاطباء). دل چرکینی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رنجش . شکرآب : در این میان امیر عزالدین را دل ماندگی
خیرآبادماندگیلغتنامه دهخداخیرآبادماندگی . [ خ َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان نایین ، واقع در 40 هزارگزی جنوب نایین و سه هزارگزی نائین به ارجوغ . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
فروماندگیلغتنامه دهخدافروماندگی . [ ف ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عجز. (یادداشت بخط مؤلف ). درماندگی و بیچارگی . (آنندراج ) : درون فروماندگان شاد کن ز روز فروماندگی یاد کن . سعدی . || احتیاج . (آنندراج )
واماندگیلغتنامه دهخداواماندگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بازماندگی . حالت آن چیزی که بازمانده و گشاده باشد. (ناظم الاطباء) : واماندگی اندر پس دیوار طبیعت حیف است و دریغا که در صلح بهشتیم . سعدی .|| خست