ماهوتیلغتنامه دهخداماهوتی . (ص نسبی ) منسوب به ماهوت .- کلاه ماهوتی ؛ کلاه که رویه ٔ آن از ماهوت است ، مقابل کلاه پوستی که رویه از پوست بره دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
موتولغتنامه دهخداموتو. (اِ) قسمی ماهی خرد شبیه به ساردین ؛ و این کلمه در جنوب ایران معمول و خوردن ماهی مذکور در آنجا متداول است . (یادداشت مؤلف ).
موثوءةلغتنامه دهخداموثوءة. [ م َ ءَ ] (ع ص ) دست کفته یا معیوب و پیچیده بی شکستگی استخوان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دست کفته یا درداگین . (آنندراج ). موثوة. (ناظم الاطباء).