مأمومةلغتنامه دهخدامأمومة. [ م َءْ م َ ] (ع ص )شجة مأمومة؛ شکستگی سر که به ام الرأس رسیده باشد.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مأموم شود.
آمهلغتنامه دهخداآمه . [ آم ْ م َ ] (ع ص ) شکستگی سر که میان او و میان دماغ پوستکی تُنُک ماند. (السامی فی الاسامی ). مأمومه .
ابومأمومةلغتنامه دهخداابومأمومة. [ اَ م َءْ مو م َ ] (اِخ ) تابعی است . او از ابی هریره و از او بکیربن اشج روایت کند.