مأوقلغتنامه دهخدامأوق . [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) کسی که در طعام خود تأخیر نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد).
میاوقلغتنامه دهخدامیاوق . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برگشلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 13هزارگزی خاور ارومیه با 800 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و راه آن ماشین رو است . ده باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایر
مؤوقلغتنامه دهخدامؤوق . [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) کسی که در طعام خود تأخیرنماید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کم کننده ٔ طعام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مؤوقلغتنامه دهخدامؤوق . [م ُ ئو ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ، ماده ٔ م وق ). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و رجوع به مواقة و موق شود. || بمردن و هلاک گشتن . (منتهی الارب ). و رجوع به مواقة و موق شود.
یموقلغتنامه دهخدایموق . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در 90000گزی شمال باختری مانه ، با 177 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d
ماوقعلغتنامه دهخداماوقع. [ وَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) اتفاق و حادثه و سانحه . (ناظم الاطباء). رویداد. ماجری . گزارش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).