ماکیانلغتنامه دهخداماکیان . (اِ) مرغ خانگی بود، جفت خروس . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 375). مرغ ماده ٔ خانگی . (صحاح الفرس ). مرغ خانگی را گویند که مادینه ٔ خروس باشد. (برهان ). لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن را خروس گویند. (غیاث ). مادینه
ماکیانلغتنامه دهخداماکیان . (اِخ ) دهی از دهستان بهمنی است که در بخش میناب شهرستان بندر عباس واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
ماکیانفرهنگ فارسی عمیدخانوادهای از پرندگان، مانند مرغ خانگی و بوقلمون که بالهای کوچکی دارند و مسافت کمی را میتوانند پرواز کنند.
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (اِخ ) نام ولایتی هم هست که بیشتر سلاح مردم آنجا زوبین است که نیزه ٔ کوتاه باشد. (برهان ). نام ولایتی است که سلاح مردم آنجا زوبین است . (ناظم الاطباء). چنین شهری در معجم البلدان ، نخبةالدهر، حدود العالم و در جغرافیای سیاسی کیهان نیامده و ظاهراً از کلمه ماکانی چنین است
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (اِخ ) نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام یکی از حکام مازندران بوده ، پدرش کاکی نام داشته وکاکی به معنی کاکو است و کاکو خالو را گویند و وی به شجاعت معروف بوده ، ژوبین را که حربه ایست نیزه مانند و آن را در روز جنگ بر دشم
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (ع اِ مرکب ) آنچه بوده . آنچه شده . مقابل مایکون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گذشته .- ماکان و مایکون ؛ آنچه بود و آنچه خواهد بود: خدا عالم بماکان و مایکون است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).|| یکی از انوع علاقه ٔ مجاز است که به اعتبا
ماکانفرهنگ نامها(تلفظ: mākān) (عربی) (در قدیم) آنچه بوده است ؛ (در اعلام) نام پسر کاکی از سران دیالمه که در آغاز نزد ابوالحسین ناصر در گرگان بسر میبرد و از سران با نفوذ او بود و مدتی از جانب وی بر 'تمیشه' حکومت میکرد .
چشمه ماکانلغتنامه دهخداچشمه ماکان . [ چ َ م َ ] (اِخ )نام محلی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 6 هزارگزی سراب فیروزآباد واقع است . دامنه و سردسیر است و <span class="hl"
ماکیانهلغتنامه دهخداماکیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دجاجة. (زمخشری ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماکیان شود.
ماکیانسانانGaelliformesواژههای مصوب فرهنگستانپرندگانی غالباً اهلی با سر کوچک و بالهای کوتاه و بدن درشت
ماکیان فلکلغتنامه دهخداماکیان فلک . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) دجاجة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به دجاجة (اِخ ) شود.
ماکیان فلکلغتنامه دهخداماکیان فلک . [ ف َ ل َ ] (اِخ ) دجاجة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به دجاجة (اِخ ) شود.
ماکیانهلغتنامه دهخداماکیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دجاجة. (زمخشری ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماکیان شود.
ماکیانسانانGaelliformesواژههای مصوب فرهنگستانپرندگانی غالباً اهلی با سر کوچک و بالهای کوتاه و بدن درشت