مایعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی مایعشده، آبشده، گداخته، مذاب، ذوبشده محلول، حلشده، حلشدنی، قابل انحلال مایع
رژیم مایع صافشدهclear liquid dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیم مایعی که در آن فقط مصرف مایعات رقیق از قبیل انواع شربتها و چای و قهوه و آبِ گوشت و آبمیوۀ صافشده مجاز است
افشانکnozzleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای با دهانهای مناسب برای خروج مخلوط مایع و جامد یا مایع و مایع یا مایع گاز با فشار نسبتاً بالا
جداسازی مرکزگریزیcentrifugal separationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن با استفاده از نیروی مرکزگریز دو مایع را از یکدیگر یا ذرههای جامد را از مایع یا گاز را از مایع جدا میکنند
نامیزهemulsionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کلوئید مایعدرمایع که در آن ذرههای یک مایع در مایع دیگر به حالت تعلیق پراکنده باشد