مبادیلغتنامه دهخدامبادی . [ م ُ] (ع ص ) آشکاراکننده . اسم فاعل از مبادات که به معنی آشکارا کردن است . (غیاث ). و رجوع به مباداة شود.
مبادیلغتنامه دهخدامبادی . [م َ ] (ع اِ) ج ِ مبداء. (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آغازها. (آنندراج ). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. (ناظم الاطباء) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. (مصنفات باباافضل ).- مَبادی آداب ؛ آنکه
مبادیفرهنگ فارسی عمید۱. آشکارکننده؛ ظاهرکننده.۲. [مجاز] رعایتکننده.⟨ مبادی آداب: کسی که آداب معاشرت را رعایت میکند.
مبادیلغتنامه دهخدامبادی . [ م ُ] (ع ص ) آشکاراکننده . اسم فاعل از مبادات که به معنی آشکارا کردن است . (غیاث ). و رجوع به مباداة شود.
مبادیلغتنامه دهخدامبادی . [م َ ] (ع اِ) ج ِ مبداء. (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آغازها. (آنندراج ). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. (ناظم الاطباء) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. (مصنفات باباافضل ).- مَبادی آداب ؛ آنکه
مبادیفرهنگ فارسی عمید۱. آشکارکننده؛ ظاهرکننده.۲. [مجاز] رعایتکننده.⟨ مبادی آداب: کسی که آداب معاشرت را رعایت میکند.
مبادیلغتنامه دهخدامبادی . [ م ُ] (ع ص ) آشکاراکننده . اسم فاعل از مبادات که به معنی آشکارا کردن است . (غیاث ). و رجوع به مباداة شود.
مبادیلغتنامه دهخدامبادی . [م َ ] (ع اِ) ج ِ مبداء. (دهار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آغازها. (آنندراج ). آغازها و مبدأها و اصل و بنیاد. (ناظم الاطباء) : و هم مبادی و اوایل آگهی خود را از حواس گیرد. (مصنفات باباافضل ).- مَبادی آداب ؛ آنکه
مبادیفرهنگ فارسی عمید۱. آشکارکننده؛ ظاهرکننده.۲. [مجاز] رعایتکننده.⟨ مبادی آداب: کسی که آداب معاشرت را رعایت میکند.