مبتکرانهدیکشنری فارسی به انگلیسیingenious, ingeniously, innovative, inventive, inventively, original, originally
جنگ ناهمگونasymmetric warfareواژههای مصوب فرهنگستاننبردی که در آن نیروهای ضعیفتر با استفاده از نقاط ضعف دشمن و روشهای مبتکرانه به مبارزه با نیروهای قویتر بپردازند
پیشقدمانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] پیشقدمانه، داوطلبانه، باابتکار حملهکنان آتش! برای امتحان رأساً، عمداً، خودسرانه مبتکرانه، آزمایشی
مجاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی مجاهد، عامل، جدی، مصمم مبتکر، نوآور پیشقدم، پیشاهنگ، اقدامکننده▲ داوطلب ◄ راغب ساعی، زحمتکش، کوشا، سختکوش، باحرارت، پرجنبوجوش، باهمت، فعال، پرتلاش، کارآمد، کاری درسخوان مجد رأساً مبتکرانه ماجراجو، جسور، دلیر، مبارز، جنگجو، حملهکننده شاغل جاهطلب، بلندپرواز، نامجو، آمادۀکار