مبررلغتنامه دهخدامبرر. [ م ُ ب َرْ رِ ] (ع ص ) میش ماده که در پیشانیش خالها باشد. (منتهی الارب ). میش ماده که در پستانش خالها باشد. (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس ). میش ماده که در پستانش خالها باشد و آثار آبستنی آشکار گردد. || حق دهنده . (ناظم الاطباء).
مبرورلغتنامه دهخدامبرور. [ م َ ] (ع ص ) نکویی کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نیکویی کرده شده و پسندیده . || مقبول در نزد خدا. (ناظم الاطباء). پذیرفته شده . قبول شده . مقبول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در گهش کعبه شد که طاعت خلق چون به سنت کن