مبقیلغتنامه دهخدامبقی . [ م ُ ] (ع ص ) باقی دارنده ٔ چیزی . (آنندراج ) (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : خلف شایسته باشد و محیی ذکر و مبقی نام . (سندبادنامه ص 146).
مبقیلغتنامه دهخدامبقی . [ م ُ ب َق ْ قا ] (ع ص ) نگاه داشته شده و بازمانده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبکیلغتنامه دهخدامبکی . [ م َ کی ی ] (ع ص ) گریسته شده . و مبکی علیه ، گریسته شده بر او و زاری کرده شده و ماتم داشته شده . (ناظم الاطباء).
مبکیلغتنامه دهخدامبکی . [ م ُ ] (ع ص ) گریاننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). گریه زا. گریه آور. گریاننده . مقابل مضحک . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مبقیاتلغتنامه دهخدامبقیات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) مبقیات الخیل ؛ اسبانی که باقی ماند رفتار آنهابعد از انقطاع رفتار اسبان دیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال رکبوا المبقیات و جنبوا المنقیات . (از اقرب الموارد).
مبقیةلغتنامه دهخدامبقیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) تأنیث مبقی ... مؤنث از ابقاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- علت مبقیة . رجوع به همین مدخل شود.
علت مبقیهلغتنامه دهخداعلت مبقیه . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ م ُ ی َ /ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) علتی که باعث بقای موجودات بعد از حدوث میشود. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
محییلغتنامه دهخدامحیی . [ مُح ْ ] (ع ص ) زنده کننده . حیات بخش . مقابل ممیت . احیأکننده : خلف شایسته باشد و محیی ذکر و مبقی نام . (سندبادنامه ص 146). || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).
مبقیاتلغتنامه دهخدامبقیات . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) مبقیات الخیل ؛ اسبانی که باقی ماند رفتار آنهابعد از انقطاع رفتار اسبان دیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال رکبوا المبقیات و جنبوا المنقیات . (از اقرب الموارد).
مبقیةلغتنامه دهخدامبقیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) تأنیث مبقی ... مؤنث از ابقاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- علت مبقیة . رجوع به همین مدخل شود.