مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای بنای چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). محل بنا. (ناظم الاطباء). || بنیاد. شالوده . بنیان . اساس .ج ، مبانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مبنا شود.
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) بنا کرده شده . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). بناشده . (ناظم الاطباء). بنابر آورده . (دهار). بناشده . بنا نهاده . ساخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله و دمنه ). محرر این رس
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که حکم بر بنا میکند و یا سبب بنا کردن میگردد. || فربه کننده . || مأخوذ ازتازی ، بنا گذارده . (ناظم الاطباء).- مبنی فساد ؛ یاغی و طاغی و مفسد و اهل فتنه و فساد. (ناظم الاطباء).
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م ُ ب َن ْ نی ] (ع ص ) برآورنده خانه را. (آنندراج ). || آنکه به چالاکی و خوبی خانه بنا میکند و برمی آورد. || بنا کننده و بنا. (ناظم الاطباء).
مقدردیکشنری عربی به فارسیقابل تحسين , قابل ارزيابي , محسوس , قدردان , مبني بر قدرداني , قدرشناس , حق شناسي
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای بنای چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). محل بنا. (ناظم الاطباء). || بنیاد. شالوده . بنیان . اساس .ج ، مبانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مبنا شود.
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) بنا کرده شده . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). بناشده . (ناظم الاطباء). بنابر آورده . (دهار). بناشده . بنا نهاده . ساخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله و دمنه ). محرر این رس
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که حکم بر بنا میکند و یا سبب بنا کردن میگردد. || فربه کننده . || مأخوذ ازتازی ، بنا گذارده . (ناظم الاطباء).- مبنی فساد ؛ یاغی و طاغی و مفسد و اهل فتنه و فساد. (ناظم الاطباء).
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م ُ ب َن ْ نی ] (ع ص ) برآورنده خانه را. (آنندراج ). || آنکه به چالاکی و خوبی خانه بنا میکند و برمی آورد. || بنا کننده و بنا. (ناظم الاطباء).
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م َ نا ] (ع اِ) جای بنای چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). محل بنا. (ناظم الاطباء). || بنیاد. شالوده . بنیان . اساس .ج ، مبانی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مبنا شود.
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م َ نی ی ] (ع ص ) بنا کرده شده . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). بناشده . (ناظم الاطباء). بنابر آورده . (دهار). بناشده . بنا نهاده . ساخته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله و دمنه ). محرر این رس
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که حکم بر بنا میکند و یا سبب بنا کردن میگردد. || فربه کننده . || مأخوذ ازتازی ، بنا گذارده . (ناظم الاطباء).- مبنی فساد ؛ یاغی و طاغی و مفسد و اهل فتنه و فساد. (ناظم الاطباء).
مبنیلغتنامه دهخدامبنی . [ م ُ ب َن ْ نی ] (ع ص ) برآورنده خانه را. (آنندراج ). || آنکه به چالاکی و خوبی خانه بنا میکند و برمی آورد. || بنا کننده و بنا. (ناظم الاطباء).