مبهملغتنامه دهخدامبهم . [ م ُ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) جداکننده . (آنندراج ). مبهم البهم ؛ جدا کننده ٔ ستور ریزگان را از مادر آنها در چرا. (ناظم الاطباء). || اقامت کننده در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبهملغتنامه دهخدامبهم . [ م ُ هََ ] (ع ص ) دربسته . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد). || اصم . (محیطالمحیط). || بیهوش . ضربه ُ فوقع مبهماً؛ ای مغشیا علیه لاینطق و لایمیز. (ذیل اقرب الموارد). || کار فروبسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مبهملغتنامه دهخدامبهم .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) بندکننده ٔ در. || پوشیده دارنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مجهول و مطلق گذارنده ٔ چیزی . (ناظم الاطباء).
مبهمدیکشنری عربی به فارسیمعمايي , مبهم , ناپيدا , نامعلوم , غير برجسته , کمرنگ , نامريي , جزءي , غيرمحسوس , غيرمشخص , غير معلوم , سر بسته وابهام دار
سوگندنامهلغتنامه دهخداسوگندنامه . [ س َ / سُو گ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قسمنامه . ورقه ای که نویسند و مضمون آن در ایران باستان در محاکمه های مبهم و پیچیده دو طرف دعوای را مورد آزمایش بنام (ور) قرار میدادند و هر کس در آزمایش موفق
مبهملغتنامه دهخدامبهم . [ م ُ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) جداکننده . (آنندراج ). مبهم البهم ؛ جدا کننده ٔ ستور ریزگان را از مادر آنها در چرا. (ناظم الاطباء). || اقامت کننده در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبهملغتنامه دهخدامبهم . [ م ُ هََ ] (ع ص ) دربسته . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد). || اصم . (محیطالمحیط). || بیهوش . ضربه ُ فوقع مبهماً؛ ای مغشیا علیه لاینطق و لایمیز. (ذیل اقرب الموارد). || کار فروبسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مبهملغتنامه دهخدامبهم .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) بندکننده ٔ در. || پوشیده دارنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مجهول و مطلق گذارنده ٔ چیزی . (ناظم الاطباء).
مبهمدیکشنری عربی به فارسیمعمايي , مبهم , ناپيدا , نامعلوم , غير برجسته , کمرنگ , نامريي , جزءي , غيرمحسوس , غيرمشخص , غير معلوم , سر بسته وابهام دار
مبهملغتنامه دهخدامبهم . [ م ُ ب َهَْ هَِ ] (ع ص ) جداکننده . (آنندراج ). مبهم البهم ؛ جدا کننده ٔ ستور ریزگان را از مادر آنها در چرا. (ناظم الاطباء). || اقامت کننده در جائی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبهملغتنامه دهخدامبهم . [ م ُ هََ ] (ع ص ) دربسته . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد). || اصم . (محیطالمحیط). || بیهوش . ضربه ُ فوقع مبهماً؛ ای مغشیا علیه لاینطق و لایمیز. (ذیل اقرب الموارد). || کار فروبسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مبهملغتنامه دهخدامبهم .[ م ُ هَِ ] (ع ص ) بندکننده ٔ در. || پوشیده دارنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || مجهول و مطلق گذارنده ٔ چیزی . (ناظم الاطباء).
مبهمدیکشنری عربی به فارسیمعمايي , مبهم , ناپيدا , نامعلوم , غير برجسته , کمرنگ , نامريي , جزءي , غيرمحسوس , غيرمشخص , غير معلوم , سر بسته وابهام دار