مبهیاتلغتنامه دهخدامبهیات . [ م ُ ب َهَْ هی یا ] (ع ص ، اِ) ادویه که باه انگیزد. (آنندراج ). داروهای مقوی باه که بر قوت جماع افزایند. (ناظم الاطباء). ج ِ، مبهیة. و رجوع به مُبَهّی و ماده ٔ بعد شود.
مبعوتلغتنامه دهخدامبعوت . [ م َ ](ع ص ) مبعوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغتی است در مبعوث . (از محیطالمحیط). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مبعوثلغتنامه دهخدامبعوث . [ م َ ] (ع ص ) فرستاده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برانگیخته شده یعنی پیدا کرده شده . (غیاث ). فرستاده شده و برانگیخته شده واز جانب کسی روانه شده . (ناظم الاطباء). فرستاده . برانگیخته . بعیث . ج ، مبعوثون و مبعوثین . (یادداشت دهخدا) : و قال
مبهوتلغتنامه دهخدامبهوت . [ م َ ] (ع ص ) حیران و اسم مفعول از بهت بمعنی حیرت است . (غیاث ). حیران و حیران کرده شده . (آنندراج ). عاجز شده و متحیر مانده . (ازمنتهی الارب ). سرگشته و متحیر. (محیطالمحیط). متحیر.(بحرالجواهر). عاجز و متحیر و پریشان و سرگشته و حیران و سرگردان و پریشان و آشفته و متعج
مبعوثدیکشنری عربی به فارسیمامور سري , فرستاده , مامور , نماينده , ايلچي , مامور سياسي , سخن اخر , شعر ختامي
مبهیةلغتنامه دهخدامبهیة. [ م ُ ب َهَْ هی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مبهی . ج ، مبهیات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ادویه ٔ مبهیة ؛ داروهایی که برای تقویت باه بکار برند. و رجوع به مبهی و مبهیات شود.
ادویهلغتنامه دهخداادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن بر فقراء و مساکین اطلاع یافته داند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی