متبازیلغتنامه دهخدامتبازی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آن که گام فراخ نهد. (آنندراج ). گام فراخ نهنده . (ناظم الاطباء). || بسیاری نماینده به چیزی که نیست نزد او. (آنندراج ). و آن که فخریه می کند به چیزی که دارا نیست . (ناظم الاطباء). || کسی که سرین خود را در راه رفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع ب
متبجحلغتنامه دهخدامتبجح . [ م ُ ت َ ب َج ْ ج ِ ] (ع ص ) شادمان : شاه از استماع این مقدمات متبجح گشت و در باغ مشاهدت ، گلزار مسرتش بشکفت . (سندبادنامه ص 273). و رجوع به تبجح شود.
مثبجةلغتنامه دهخدامثبجة. [ م ُ ث َب ْ ب َ ج َ ] (ع اِ) بوم یا عقاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). بوم . (از اقرب الموارد).