متباهللغتنامه دهخدامتباهل . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص )مباهله کننده یکی مر دیگری را. (آنندراج ). یکدیگر رانفرین کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تباهل شود.
متبعللغتنامه دهخدامتبعل . [ م ُ ت َ ب َع ْ ع ِ ] (ع ص ) زن فرمان بردار شوهر خود. (آنندراج ) زن فرمان بردارشوهر خود را. || زنی که بیاراید خود را برای شوهر خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبعل شود.
متبالیلغتنامه دهخدامتبالی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) آزماینده . (آنندراج ). آزماینده و امتحان کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبالی شود.
متبوللغتنامه دهخدامتبول . [ م َ ] (ع ص ) قلب متبول ؛ دل بیمار شده ٔ از دوستی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تَبل شود.
متبوللغتنامه دهخدامتبول . [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] (ع ص ) آن که بول کند. (آنندراج ). کسی که کمیز می اندازد. (ناظم الاطباء). || کسی که به واسطه ٔ کتک و دشنام غالب می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبول شود.
متبللغتنامه دهخدامتبل . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) لذیذشده به واسطه ٔ توابل و دیگ افزار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).