متبطحلغتنامه دهخدامتبطح . [ م ُ ت َ ب َطْ طِ ] (ع ص ) میدان وسیع و گشاد. || آب پراکنده و پهن شده در دشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبطح شود.
متبیتةلغتنامه دهخدامتبیتة. [ م ُ ت َ ب َی ْ ی ِ ت َ ] (ع ص ) امراءةٌ متبیتة؛ زن با خانه و شوهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متباطیلغتنامه دهخدامتباطی ٔ. [م ُ ت َ طِءْ ] (ع ص ) درنگی کننده در رفتار. (آنندراج )(ناظم الاطباء). || کسی که بر پهلو استراحت می کند. || ضعیف العقل و بی خبر. || بی پروا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباطؤ شود.