لغتنامه دهخدا
متجزی . [ م ُ ت َ ج َزْ زی ] (ع ص ) (از «ج زء») پاره پاره گردیده . (آنندراج ). جزٔجزٔشده . (ناظم الاطباء). || پاره پاره گردنده . (فرهنگ فارسی معین ). || تجزیه شونده . (فرهنگ فارسی معین ) : و این صنع بر این جوهر متجزی متکثر که جسم است به فرمان کسی افتاد