متجوزلغتنامه دهخدامتجوز. [ م ُ ت َ ج َوْ وِ ] (ع ص ) آسان فرا گیرنده کاری را. (آنندراج ). کسی که کاری را به سهل انگاری می کند. (ناظم الاطباء). || آن که در نماز گزاردن تغافل و تکاهل می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || آن که سخن به مجاز می گوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || اغ
متزوجلغتنامه دهخدامتزوج . [ م ُ ت َ زَوْ وِ ] (ع ص ) زن کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن گرفته . (ناظم الاطباء). || شوی گرفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزوج شود.
متجاوزلغتنامه دهخدامتجاوز. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) چشم پوشنده و اغماض کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که چشم می پوشد و اغماض می کند. (ناظم الاطباء). || درگذرنده از گناه و آمرزنده ٔ گناه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از حد درگذرنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذرنده و بی
لاغرلغتنامه دهخدالاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون . سغل ، شنون . شاس . ضئیل . ضعیف . ضمد. ضاوی . عجفاء. غث ّ. غثیث . مدخول . غرا. غراة. مهزول . مضطئل . منهوس . متخاوش