متحالیلغتنامه دهخدامتحالی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) شگفتی و زیبائی نماینده . یقال : تحالت المراءة اذا ظهرته حلاوة و عجباً. (آنندراج ) (ازفرهنگ جانسون ). و رجوع به تحالی و ماده ٔ بعد شود.
متعالیلغتنامه دهخدامتعالی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بلند شونده . اسم فاعل از تعالی که به کسر لام است باب تفاعل از ناقص ، مأخوذ از علو. (غیاث ) (آنندراج ) : ذات تو به اوصاف محاسن متحلی است وز جمله ٔ اوصاف مساوی متعالی است . سوزنی .نظر همت
متحالیةلغتنامه دهخدامتحالیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) امراءة متحالیة؛ زنی که شگفتی و زیبایی نماید.(ناظم الاطباء). و رجوع به تحالی و ماده ٔ قبل شود.
متحالیةلغتنامه دهخدامتحالیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) امراءة متحالیة؛ زنی که شگفتی و زیبایی نماید.(ناظم الاطباء). و رجوع به تحالی و ماده ٔ قبل شود.