متحامقلغتنامه دهخدامتحامق . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) خویشتن را گول سازنده . (آنندراج ). کسی که به خود بندد گولی و حماقت را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحامق شود.
متعمقلغتنامه دهخدامتعمق . [ م ُ ت َ ع َم ْ م ِ ] (ع ص ) دوراندیشنده در سخن و به مغ سخن رسنده . (آنندراج ). دوراندیش در سخن و به مغ سخن رسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعمق شود.
متهمکلغتنامه دهخدامتهمک . [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِ ] (ع ص ) ستیهنده و کوشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زحمت کش و ساعی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمک شود.
متعمقفرهنگ فارسی معین(مُ تَ عَ مِّ) [ ع . ] (اِفا.) آن که به عمق چیزی رسیده ، ژرف اندیش ؛ ج . متعمقین .