متخطرلغتنامه دهخدامتخطر. [ م ُ ت َخ َطْ طِ ] (ع ص ) تیری که از نشانه گذرد و تجاوز کند. (آنندراج ). تیر گذرنده و عبور کننده و یا از نشانه تجاوز کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخطر شود.
متخترلغتنامه دهخدامتختر. [ م ُ ت َ خ َت ْ ت ِ ] (ع ص ) پراکنده ذهن از خوردن شیر و مانند آن . (آنندراج ). مست و بیهوش و مسترخی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تختر شود.
متخاطرلغتنامه دهخدامتخاطر. [ م ُت َ طِ ] (ع ص ) گرو بندنده با هم . (آنندراج ). با یکدیگر گروبسته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاطر شود.
متخطرفلغتنامه دهخدامتخطرف . [ م ُ ت َ خ َ رِ ] (ع ص ) مرد خوشخوی سخی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد خوشخوی و سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء). || آن که گام فراخ می نهد در رفتار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تخطرف شود.
متخطرفلغتنامه دهخدامتخطرف . [ م ُ ت َ خ َ رِ ] (ع ص ) مرد خوشخوی سخی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد خوشخوی و سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء). || آن که گام فراخ می نهد در رفتار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تخطرف شود.