متراصلغتنامه دهخدامتراص . [ م ُ ت َ راص ص ] (ع ص ) چسبنده مر یکدیگر را. (آنندراج ). به یک دیگر چسبیده در صف آرائی و متلاصق . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراص شود.
متراسلغتنامه دهخدامتراس . [ م ِ ] (ع اِ) آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن . (از محیط المحیط).
متراسلغتنامه دهخدامتراس . [ م ُ ت َ راس س ] (ع ص ) با یکدیگر رازگوینده . (از منتهی الارب ). هم راز و با یکدیگر راز در میان نهاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراس شود.
مترزلغتنامه دهخدامترز. [ م ُ رِ ] (ع ص ) دوندگی که سخت کند گوشت اسب را. (آنندراج ). هر چیز که صلب و سخت کند مانند دوندگی که گوشت اسب را سخت می کند. (ناظم الاطباء). || سخت کننده خمیر را. (آنندراج ). زنی که خمیر سفت و سخت می سازد. (ناظم الاطباء).
متراصعلغتنامه دهخدامتراصع. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) گنجشک نر برجهنده بر ماده . (آنندراج ). گنجشکان بر روی هم برجهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراصع شود.
متراصفلغتنامه دهخدامتراصف . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) با یکدیگر نزدیک ایستنده در صف . (آنندراج ). چسبیده ٔ با یکدیگر در صف . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراصف شود.
متراصعلغتنامه دهخدامتراصع. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) گنجشک نر برجهنده بر ماده . (آنندراج ). گنجشکان بر روی هم برجهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراصع شود.
متراصفلغتنامه دهخدامتراصف . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) با یکدیگر نزدیک ایستنده در صف . (آنندراج ). چسبیده ٔ با یکدیگر در صف . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراصف شود.