متصل 1legato (it.) 2واژههای مصوب فرهنگستانشیوهای در اجرای دو یا چند نغمۀ متوالی که در آن نغمات بهصورت پیوسته و بدون انقطاع شنیده شوند
متصللغتنامه دهخدامتصل . [ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ع ص ) رسنده و پیوسته شونده بی جدا شدگی . (آنندراج ). پیوسته و پیوسته شده و پیوندشده ٔ بی جدائی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ملک او به ملک ایشان متصل بود. (مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معین
متصلفرهنگ فارسی عمید۱. پیوسته.۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.
متصللغتنامه دهخدامتصل . [ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ع ص ) رسنده و پیوسته شونده بی جدا شدگی . (آنندراج ). پیوسته و پیوسته شده و پیوندشده ٔ بی جدائی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ملک او به ملک ایشان متصل بود. (مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معین
متصلفرهنگ فارسی عمید۱. پیوسته.۲. ق (قید) [عامیانه] بههمپیوسته؛ پیدرپی.۳. (اسم، صفت) (تصوف) کسی که به وصل رسیده؛ واصل.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] خویشاوند.
حدیث متصللغتنامه دهخداحدیث متصل . [ ح َ ث ِ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حدیثی که زنجیره ٔ سند روایت آن متصل و غیرمقطوع باشد. یکی از سیزده قسم حدیثهای صحیح و حسن است . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و حدیث شود.
متصللغتنامه دهخدامتصل . [ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ع ص ) رسنده و پیوسته شونده بی جدا شدگی . (آنندراج ). پیوسته و پیوسته شده و پیوندشده ٔ بی جدائی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ملک او به ملک ایشان متصل بود. (مجمل التواریخ و القصص ، از فرهنگ فارسی معین
کم متصللغتنامه دهخداکم متصل . [ ک َم ْ م ِ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به کَم ّ (اصطلاح منطق ) شود.
اعتصاب متصللغتنامه دهخدااعتصاب متصل . [ اِ ت ِ ب ِ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتصابی که ابتدادر قسمتهای جداجدا شروع و بتدریج حفره های وسط پر گردیده و سراسر یک رشته را فرامیگیرد. (از اقتصاد اجتماعی شمس الدین جزایری ص 148). و رجوع به اعتصاب شود.