متضمخلغتنامه دهخدامتضمخ . [ م ُ ت َ ض َم ْ م ِ ] (ع ص ) آلوده به بوی خوش . (آنندراج ). بدن آلوده شده به بوی خوش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضمخ شود.
مرتقنلغتنامه دهخدامرتقن . [م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) آلوده به زعفران . (آنندراج ). آغشته به زعفران و خضاب شده به حنا. (از اقرب الموارد). متضمخ . مختضب . (از متن اللغة). رجوع به ارتقان شود.