متغمسلغتنامه دهخدامتغمس . [ م ُ ت َ غ َم ْ م ِ ] (ع ص ) در آب فرو رفته و غوطه ور شده و غرق شده . || رنگ کرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || متغمس فی السواد؛ خود را آراسته با لباس سیاه . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مطغمشلغتنامه دهخدامطغمش . [ م ُ طَ م ِ ](ع ص ) سست و خفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سست و پنهان و خفی . (ناظم الاطباء). || سست نگرنده از فساد چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنکه از فساد چشم سست می نگرد. (ناظم الاطباء).
متغامزلغتنامه دهخدامتغامز. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) یکدیگر را به چشم اشاره کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغامز شود.