متفقاًلغتنامه دهخدامتفقاً. [ م ُت ْ ت َ ف ِ قَن ْ ] (ع ق )به اتفاق . جمعاً. متحداً: متفقاً وارد خانه شدند.
متفقاًلغتنامه دهخدامتفقاً. [ م ُت ْ ت َ ف ِ قَن ْ ] (ع ق )به اتفاق . جمعاً. متحداً: متفقاً وارد خانه شدند.
متفقالقولفرهنگ مترادف و متضادمتفقالکلمه، متفقالرای، همآواز، همزبان، همسخن، همصدا، همکلام، یکدل، یکزبان ≠ ناهمزبان
سويةدیکشنری عربی به فارسیبرابر , پهلو به پهلو , با , باهم , بايکديگر , متفقا , با همديگر , بضميمه , باضافه
بالإجماعِدیکشنری عربی به فارسیدسته جمعي , همه با هم , بالاجماع , به اتفاق آرا , متفقاً , اجماعاً , جملگي , يکسره (اجماعاً)
همهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ی، دستهجمعی، اکثراً، تمام، کلیه، جمله بلااستثنا، تکتک، یکایک، هرکدام اجماعاً، بهاجماع، متفقاً
متفقاًلغتنامه دهخدامتفقاً. [ م ُت ْ ت َ ف ِ قَن ْ ] (ع ق )به اتفاق . جمعاً. متحداً: متفقاً وارد خانه شدند.