متفهرلغتنامه دهخدامتفهر. [ م ُ ت َ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) فراخ حال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متفیهرلغتنامه دهخدامتفیهر. [ م ُ ت َ ف َ هَِ ] (ع ص ) اسبی که آن را تاسه گرفته باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ).مردم یا اسب تاسه گرفته . (ناظم الاطباء). || مردم فراخ حال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
متفرلغتنامه دهخدامتفر. [ م ُ ت َف ْ ف ِ ] (ع ص ) افزون شونده . (آنندراج ). بسیار و فراوان و افزون شده . (ناظم الاطباء).
متفرلغتنامه دهخدامتفر. [ م ُ ف َ ] (ع ص ) کشتزاری که گیاه آن نابالیده چریده شود. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مُتفَرَة. (محیطالمحیط). و رجوع به متفرة شود.
متفریلغتنامه دهخدامتفری . [ م ُ ت َ ف َرْ ری ] (ع ص ) (از «ف ری ») شکافته . بریده . کفانیده و جدا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چشمه ٔ روان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تفری شود.
مثفرلغتنامه دهخدامثفر. [ م ِ ف َ ] (ع ص ) مرد مأبون . (ناظم الاطباء). مثفار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مثفار شود.