متقضیلغتنامه دهخدامتقضی . [ م ُ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع ص ) تمام کرده و پرداخته و معدوم و ناپدید. || باز چنگ در زده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقضی شود.
متقدیلغتنامه دهخدامتقدی . [ م ُ ت َ ق َدْ دی ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (ص ) خرامنده به ناز. (منتهی الارب ). خرامنده به ناز و متبختر. (ناظم الاطباء).
متکدیلغتنامه دهخدامتکدی . [ م ُ ت َ ک َدْ دی ] (ع ص ) گدایی کننده . در یوزه گر. گدا. حاجت خواه . سائل . سائل بکف . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکدی شود.