مطلالغتنامه دهخدامطلا. [ م ُ طَل ْ لا ] (از ع ، ص ) مأخوذاز تازی ، زرنگار و مذهب و پوشیده شده از طلا. (ناظم الاطباء)... طلا که لفظ فارسی است آن را فارسی زبانان عربی دان به طریق صیغه ٔ عربی آورده اند، دوم آنکه طلا به معنی اندودن است چون طلا اندود نیز اندوده است آن را نیز مطلا گفته اند، از عال
مطلاءلغتنامه دهخدامطلاء. [ م ِ ] (ع اِ) مِطلی ̍. || زمین نرم که عضاة رویاند. ج ،مطالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زمین نرم . ج ، مطالی . (مهذب الاسماء).
مثلاًلغتنامه دهخدامثلاً. [ م َ ث َ لَن ْ ] (ع ق ) بطور مثال و تمثیل . (ناظم الاطباء). فی المثل . بمثل . از برای مثل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعنوان مثل : و در میان شهر آنجا که مثلاً نقطه ٔ پرگار باشد دکه ٔ انباشته برآورده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span class
مطلافرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که آن را با چیز دیگر اندود کرده باشند؛ اندودشده.۲. روغنمالیشده.۳. زراندودشده.
شظيةدیکشنری عربی به فارسیبرامدگي کوچک , توفال , اهن نبشي , خرد وقطعه قطعه کردن , تراشه کردن , تراشه , نوار يا تراشه ايکه براي بستن استخوان شکسته بکار ميرود , باريکه چوب , خرده شيشه , متلا شي شدن وکردن
امتلالغتنامه دهخداامتلا. (ع مص ، اِمص ) پر شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه جرجانی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). پری . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انباشتگی . || سیری . (از ناظم الاطباء). پری شکم . (فرهنگ فارسی معین ) :</spa