متلثملغتنامه دهخدامتلثم . [ م ُ ت َ ل َث ْ ث ِ ] (ع ص ) آن که دهان بند نهد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که بر دهان وی دهان بند باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلثم شود.
متلطملغتنامه دهخدامتلطم . [ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع ص ) روی تیره و خاکسترگون . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلطم شود.
متلاطملغتنامه دهخدامتلاطم . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) با همدیگر طپانچه زننده و به یکدیگر لطمه زننده . این لفظ اکثر در صفت دریای شدیدالموج واقع میشود. (آنندراج ) (غیاث ). با هم طپانچه زننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تلاطم شود. || مضطرب و لطمه و صدمه بر همدیگر زنند
متلاطمفرهنگ فارسی معین(مُ تَ طِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بر همدیگر لطمه زننده . 2 - امواج دریا درحال خروشیدن .