متمعزلغتنامه دهخدامتمعز. [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) روی آژنگ ناک و در ترنجیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورترنجیده ابرو. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمعز شود.
متمعصلغتنامه دهخدامتمعص . [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) دردآگین شکم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دردآگین روده . (ناظم الاطباء). رجوع به تمعص شود.
متمهصلغتنامه دهخدامتمهص . [ م ُ ت َ م َهَْ هَِ ] (ع ص ) فرورونده در آب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرورفته در آب . (ناظم الاطباء). و رجوع به تمهص شود.
متمیزلغتنامه دهخدامتمیز. [ م ُ ت َ م َ ی ی ِ ] (ع ص ) جداشونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جدا و علیحده و از هم جدا و متفاوت . (ناظم الاطباء).- متمیز آمدن ؛ جدا و تمیز داده شدن : حلال و حرام آمیخته شده باشد و متمیز نیای