متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن نویرةبن جمرةبن شداد الیربوعی التمیمی ، مکنی به ابونهشل شاعر بزرگ و صحابی و از اشراف قوم خویش بوده است و در دوران جاهلیت و اسلام شهرت داشت . مردی کوتاه قد و اعور بود و شعر او که در مرثیه ٔ برادرش «مالک » سروده مشهور است . او در زمان عمر در
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام در تمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تمام کننده و به انجام رساننده و کامل کننده . (از ناظم الاطباء). مکمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، متممات . (آنندراج ) (غیاث ). || شکافته و چاک شده . (ناظم الاطباء). متکسر. (از ذیل اقرب ا
متیمملغتنامه دهخدامتیمم . [ م ُ ت َ ی َم ْ م ِ ] (ع ص ) تیمم کننده . || آهنگ کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تیمم شود.
تکملةدیکشنری عربی به فارسیمتمم , متمم گرفتن , پي ايند , دنباله , عقبه , نتيجه , پايان , انجام , خاتمه
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن نویرةبن جمرةبن شداد الیربوعی التمیمی ، مکنی به ابونهشل شاعر بزرگ و صحابی و از اشراف قوم خویش بوده است و در دوران جاهلیت و اسلام شهرت داشت . مردی کوتاه قد و اعور بود و شعر او که در مرثیه ٔ برادرش «مالک » سروده مشهور است . او در زمان عمر در
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام در تمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تمام کننده و به انجام رساننده و کامل کننده . (از ناظم الاطباء). مکمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، متممات . (آنندراج ) (غیاث ). || شکافته و چاک شده . (ناظم الاطباء). متکسر. (از ذیل اقرب ا
متممفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه باعث تکمیل و تمام شدن چیز دیگر باشد؛ تمامکننده؛ کاملکننده.۲. نوشتۀ کوتاهی که به اصل یک متن اضافه میشود؛ ضمیمه؛ پیوست.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که پس ازحرف اضافه قرار دارد؛ مفعول غیر صریح.۴. بقیه؛ باقیمانده.
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن نویرةبن جمرةبن شداد الیربوعی التمیمی ، مکنی به ابونهشل شاعر بزرگ و صحابی و از اشراف قوم خویش بوده است و در دوران جاهلیت و اسلام شهرت داشت . مردی کوتاه قد و اعور بود و شعر او که در مرثیه ٔ برادرش «مالک » سروده مشهور است . او در زمان عمر در
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام در تمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
متمملغتنامه دهخدامتمم . [ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ع ص ) تمام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تمام کننده و به انجام رساننده و کامل کننده . (از ناظم الاطباء). مکمل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ، متممات . (آنندراج ) (غیاث ). || شکافته و چاک شده . (ناظم الاطباء). متکسر. (از ذیل اقرب ا
اعداد متمملغتنامه دهخدااعداد متمم . [ اَ دِ م ُ ت َم ْ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیرونی آرد: چون جذرمربع چند بار جذر مربعی کنی ، آنچه گرد آید او را متمم خوانند یعنی تمام کننده ، ازیراک از آن دو مربع با دو توی متمم مربعی نو شود که جذر او و جمله ٔ دو جذر آن دو مربع بود. و نموده ٔ او یک مربع را جذ