متموج شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مواج شدن، پرموج شدن، متلاطم شدن ۲. آشفته شدن، پریشان شدن ۳. خشمگین شدن، عصبانی شدن
متموجلغتنامه دهخدامتموج . [ م ُ ت َ م َ و ] (ع ص ) بشدت موج زننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان . (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود. || شوریده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متموجلغتنامه دهخدامتموج . [ م ُ ت َ م َ و ] (ع ص ) بشدت موج زننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان . (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود. || شوریده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
متموجلغتنامه دهخدامتموج . [ م ُ ت َ م َ و ] (ع ص ) بشدت موج زننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان . (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود. || شوریده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).