متهتکلغتنامه دهخدامتهتک . [ م ُت َ هََ ت ْ ت ِ ] (ع ص ) رجل متهتک ، مرد بی پروای که ازرسوایی باک ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی پروا. رسوا. مفتضح . پرده دریده . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دولت ز مهتر متهتک جدا سزداز ت
متحتکلغتنامه دهخدامتحتک . [ م ُ ت َ ح َت ْ ت ِ ] (ع ص ) شتاب رونده و گام خرد نهنده . (آنندراج ). گام کوتاه و به شتاب نهنده . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحتک شود.
متعثقلغتنامه دهخدامتعثق . [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) سحاب متعثق ، ابر فراهم آمده ٔ بهم آمیخته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعثق شود.
تهتکلغتنامه دهخداتهتک . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افتضاح . (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک
خلیعالعذارلغتنامه دهخداخلیعالعذار. [ خ َ عُل ْ ع ِ ] (ع ص مرکب )ساده و صورت عاری از ریش و سبیل . (ناظم الاطباء). || اسب بی لگام و شتر بی مهار. (شرفنامه ٔ منیری ). مهارگسسته . افسارگسیخته . (یادداشت بخط مؤلف ). || راه بدون دربند. || سرکش . (ناظم الاطباء). سرخود. (یادداشت بخط مؤلف ) <span class="hl
رسواییلغتنامه دهخدارسوایی . [ رُس ْ ] (حامص )رسوائی . فضیحت و مذلت . (آنندراج ). افتضاح و بی آبرویی و بدنامی و ذلت و فضیحت و بی حرمتی . (ناظم الاطباء).اِبَة. موئبة. خزی . فتنه . فضاح . فضاحة. فضوح . فضوحة. فضیحة. لوءة. مهانة. مهجرة. ویلة. هاجره . هتکَه َ. هون . (منتهی الارب ). حالت و کیفیت رسوا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن