متهمیلغتنامه دهخدامتهمی ٔ. [ م ُ ت َ هََ م ْ م ِءْ ] (ع ص ) جامه ٔ شکافته وکهنه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جامه ٔ کهنه و فرسوده و دریده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمؤ شود.
متحامیلغتنامه دهخدامتحامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) خویشتن را نگهدارنده و پرهیز نماینده . (آنندراج ). هشیار و آگاه و ملتفت و متنبه و دوراندیش . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحامی شود.
متعامیلغتنامه دهخدامتعامی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) کوری نماینده . (آنندراج ). کسی که خود را کور می نمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعامی شود.
متحملغتنامه دهخدامتحم . [ م ُ ت َح ْ ح َ ] (ع ص ) فرس متحم اللون ؛ اسپی که رنگش مایل به سرخی و سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
متحمةلغتنامه دهخدامتحمة. [ م ُ تَح ْ ح َ م َ / م ُ ح َ م َ ](ع اِ) (از «ت ح م ») نوعی از چادرهای یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعقیب کردنلغتنامه دهخداتعقیب کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی کردن . دنبال کردن مجرم یا متهمی را جهت دادرسی .
استدعدیکشنری عربی به فارسیاحضار نمودن (بمحکمه) , با تنظيم کيفر خواست متهمي را بمحاکمه خواندن , احضارکردن , فراخواندن , برگرداندن , بيرون کشيدن , فراخواني , احضار , فراخواستن , احضار قانوني کردن
جبرونلغتنامه دهخداجبرون . [ ج َ ] (اِخ ) ابن واقد الافریقی . وی محدث متهمی است ، و تنها دو روایت مرفوع نقل کرده که از لحاظ مفاد هم خالی از اشکال نیست . (از لسان المیزان ج 2 ص 94).
تحت الحفظلغتنامه دهخداتحت الحفظ. [ ت َتَل ْ / تُل ْ ح ِ ] (از ع ، ق مرکب ) مقید، چنانکه مجرمی یا متهمی را که بیم فرارش باشد و بخواهند از جایی به جایی برند، او را با مأموران انتظامی اعم از مسلح و غیرمسلح حرکت دهند و این حالت را تحت الحفظ گویند: فلان مقصر را تحت ال