متکیسلغتنامه دهخدامتکیس . [ م ُ ت َ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) به تکلف زیرکی نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : و متفرسان نجوم و متکیسان طب . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 125). || ظرافت کننده . (ناظم الاطباء).
متقیظلغتنامه دهخدامتقیظ. [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آن که در تابستان اقامت کند در جایی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که میگذراند تابستان را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تقیظ شود.
متیقظلغتنامه دهخدامتیقظ. [ م ُ ت َ ی َق ْ ق ِ ] (ع ص ) بیدار و هوشیار و بیدار شونده از خواب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیدار و هوشیار و آگاه و خبردار. زیرک و خردمند و چالاک . (ناظم الاطباء) : ... و خردمند دوربین را مدهوش حیران و احمق غافل را زیرک
متحذلقلغتنامه دهخدامتحذلق .[ م ُ ت َ ح َ ل ِ ] (ع ص ) نعت است از تحذلق . (از منتهی الارب ). متکیس . کسی که زیرکی نماید تا بر قدرش بیفزاید. (از ذیل اقرب الموارد). لاف زن در حذاقت . (ناظم الاطباء). || زیرک و دانا و کارآزموده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تخذلق شود.