مثبنةلغتنامه دهخدامثبنة. [ م َ ب َ ن َ ] (ع اِ) کیسه ٔ زنان که در آن آیینه و دیگر ادوات گذارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از محیطالمحیط). ج ، مَثابِن . (از اقرب الموارد).
متبنةلغتنامه دهخدامتبنة. [ م َ ب َ ن َ ] (ع اِ) کاه خانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). کاه دان و انبار کاه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبن شود.
متبنیلغتنامه دهخدامتبنی . [ م ُ ت َ ب َن ْ نا ] (ع ص ) پسر خوانده و به فرزندی گرفته شده یعنی شخصی که او را کسی به فرزندی گرفته و پرورده باشد. (آنندراج ) (غیاث ). پسر خوانده و بجای پسر گرفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبنی شود.
متبنیلغتنامه دهخدامتبنی . [ م ُ ت َ ب َن ْ نی ] (ع ص ) آن که فرزندی گیرد کسی را. (آنندراج ) آن که کسی را به جای پسر می گیرد و پدر پسر می شود. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تبنی شود.
متبنيدیکشنری عربی به فارسیضامن , ملتزم , التزام دهنده , حامي , کفيل , متقبل , ضمانت کردن , مسلوليت را قبول کردن , باني , باني چيزي شدن
کیفلغتنامه دهخداکیف . (اِ) دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند. (ناظم الاطباء). آلتی چرمین که در آن کاغذ، نوشت افزار و اشیاء دیگر گذارند. بعضی حدس زده اند اصل کیف ، کِنْف عربی باشد. (فرهنگ فارسی معین ). انواع دارد: کیف پول ، کیف دستی ، کیف بغلی ، کیف کاغذ وغیره . (از یاددا