مجازاتلغتنامه دهخدامجازات . [ م ُ ] (ع مص ) پاداش دادن و جزا دادن در نیکی و بدی . (آنندراج ) (غیاث ). جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن و مکافات . (از ناظم الاطباء) : و مادام که عمر من باقی است حقوق ترا فراموش نکنم و از طلب فرصت مجازات و ترصد وقت مکافات فرونایستم . (کلیله و
مجازاتلغتنامه دهخدامجازات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مجاز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاز شود.
مجاجاتلغتنامه دهخدامجاجات . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مجاجة، آنچه از دهن بیرون ریزند. آب دهن که بیرون افکنند : چون نفثات سحر کلام و مجاجات اقلام امیرخاقانی . (مرزبان نامه ). و رجوع به مجاج و مجاجة شود.
مزاجاتلغتنامه دهخدامزاجات . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مزاج : و انواع امراض و صنوف مزاجات و مرکبات و غیر آن ثبت گردانید. (سندبادنامه ص 65). رجوع به مزاج شود.
مجازات دیدنلغتنامه دهخدامجازات دیدن . [ م ُ دی دَ ] (مص مرکب ) کیفر یافتن . به سزای اعمال رسیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجازات کردنلغتنامه دهخدامجازات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . سزا دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجازات شود.
مجازاتشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات شده، بهدار آویختهشده، کتکخورده، تنبیه شده، معدوم، کشتهشده
مجازاتکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مجازاتکردن، کیفر دادن، قصاصکردن، ریمه کردن آزردن، زجر دادن، آزاردادن، سخت گرفتن، محکوم کردن تنبیه کردن▼، شلاق زدن▼، شکنجهکردن▼، اعدامکردن▼ مجازاتشدن▼
مجازات دیدنلغتنامه دهخدامجازات دیدن . [ م ُ دی دَ ] (مص مرکب ) کیفر یافتن . به سزای اعمال رسیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجازات کردنلغتنامه دهخدامجازات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . سزا دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجازات شود.
مجازات دیدنلغتنامه دهخدامجازات دیدن . [ م ُ دی دَ ] (مص مرکب ) کیفر یافتن . به سزای اعمال رسیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجازات کردنلغتنامه دهخدامجازات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیفر دادن . سزا دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجازات شود.