مجهزلغتنامه دهخدامجهز. [ م ُ ج َهَْ هََ ] (ع ص ) تجهیزشده . آماده شده . مهیا. || فرستاده شده . (ناظم الاطباء).
مجهزلغتنامه دهخدامجهز. [ م ُ ج َهَْ هَِ ] (ع ص ) سازنده ٔ جهاز عروس و مرده و مسافر و غازی و مانند آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که تجهیز می کند عروس و مسافر و مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که مال التجاره ٔ فاخر به تجار دیگر دهد و روانه ٔ سفر کند. (از اقرب الموارد)
مجهزلغتنامه دهخدامجهز. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) موت مجهز؛ مرگ شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرگ سریع. (از اقرب الموارد).
مجحظلغتنامه دهخدامجحظ. [ م ُ ج َح ْ ح ِ ](ع ص ) کسی که تیز، نظر می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تجحیظ شود.
مجهشلغتنامه دهخدامجهش . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) آماده ٔ گریستن شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آماده ٔ گریستن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتاباننده . (آنندراج ). کسی که می شتاباند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || برجهنده و برخیزنده . || ترسنده و هراسنده . (ناظم الاطباء) (از ف
نامجهزلغتنامه دهخدانامجهز. [ م ُ ج َهَْ هََ ] (ص مرکب ) غیر مجهز. تجهیزناشده . ناآراسته . نابسیجیده . مقابل مجهز. رجوع به مجهز شود.
نامجهزلغتنامه دهخدانامجهز. [ م ُ ج َهَْ هََ ] (ص مرکب ) غیر مجهز. تجهیزناشده . ناآراسته . نابسیجیده . مقابل مجهز. رجوع به مجهز شود.