محاکمهلغتنامه دهخدامحاکمه . [ م ُ ک َ م َ ] (ع مص ) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم . ترافع. مرافعه . به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی . به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن : مرافعه ٔ این سخن به قاضی
محاکمةلغتنامه دهخدامحاکمة. [ م ُ ک َم َ ] (ع مص ) با کسی بحکم شدن . (زوزنی ). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به محاکمه شود. || در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنون علم فتوت ).
معاقمةلغتنامه دهخدامعاقمة. [م ُ ق َ م َ ] (ع مص ) مخاصمه . (تاج المصادر بیهقی ). پیکار کردن و خصومت نمودن و دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مخاصمت . (اقرب الموارد).
گاندیلغتنامه دهخداگاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود
محاکمهلغتنامه دهخدامحاکمه . [ م ُ ک َ م َ ] (ع مص ) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم . ترافع. مرافعه . به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی . به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن : مرافعه ٔ این سخن به قاضی
محاکمهفرهنگ فارسی معین(مُ کِ مِ) [ ع . محاکمة ] (مص ل .) 1 - با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن . 2 - دادرسی .
محاکمهلغتنامه دهخدامحاکمه . [ م ُ ک َ م َ ] (ع مص ) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم . ترافع. مرافعه . به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی . به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن : مرافعه ٔ این سخن به قاضی