محتربلغتنامه دهخدامحترب . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آتش کارزار را روشن کننده . (از اقرب الموارد). با یکدیگر کارزارکننده . (آنندراج ). مشغول به کارزار با همدیگر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
محطربلغتنامه دهخدامحطرب . [ م ُ ح َ رَ ] (ع ص ) مرد استوارخلقت سخت بنیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محظرب . (آنندراج ).