خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
محرم
/mahram/
معنی
۱. (فقه) خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است.
۲. (فقه) ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست.
۳. بسیارصمیمی و امین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق
۲. انیس، مقرب، مونس، ندیم
۳. آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک
۴. همسر، زوجه
۵. حرام، ناشایست ≠ نامحرم
برابر فارسی
رازدار، آشنا
دیکشنری
confidant, confidential, insider, intimate, trusty, trustworthy
-
جستوجوی دقیق
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: محارم] mahram ۱. (فقه) خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است.۲. (فقه) ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست.۳. بسیارصمیمی و امین.
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه) mohrem کسی که احرام حج بسته باشد؛ کسی که جامۀ احرام بر تن دارد.
-
محرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moharram ماه اول از سال هجری قمری؛ شهرالحرام؛ محرمالحرام. Δ این ماه را برای آن محرم گفتهاند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام میدانستند.
-
محرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق ۲. انیس، مقرب، مونس، ندیم ۳. آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک ۴. همسر، زوجه ۵. حرام، ناشایست ≠ نامحرم
-
محرم
واژگان مترادف و متضاد
زایر احرامبسته، مقیمحرم ≠ محل
-
محرم
فرهنگ واژههای سره
رازدار، آشنا
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) ناشایست . حرام . (منتهی الارب ). حرام کرده ٔ خدا. (ناظم الاطباء). ج ، محارم . || حرمت . || رحم محرم یا ذومحرم ؛آنکه نکاح با او روا نباشد. (منتهی الارب ). زنی که نکاح کردن آن بر مرد برای همیشه حرام باشد به سبب خویشاوندی یا...
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن پیر محمدبن مزید، مکنی به ابوالفیض قسطمونی . او راست : ترغیب المتعلمین ، القول البدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع، و رساله ای مشتمل بر ده مطلب که از تفاسیر و کتب مشهور فراهم کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عارف . متوفی در جمادی الاولی 971هَ . ق . اوراست رساله ای در رضاع . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع اِ) نخستین ماه از ماههای دوازده گانه ٔ قمری عرب . محرم الحرام . وجه تسمیه آن است که در این ماه در ایام جاهلیت قتال بر مردم حرام بوده است .ماه اول سال عرب پیش از صفر و پس از ذوالحجه . شهر اﷲالحرام . روز نهم آن موسوم به تاسوع...
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) حرام شده . (منتهی الارب ). حرام گردانیده . آنچه از جانب خدای تعالی حرام شده باشد. (ناظم الاطباء). حرام داشته شده . حرام کرده شده . (غیاث ). ج ، محرمات . ماثبت النهی فیه بلا عارض و حکمه الثواب بالترک لله تعالی و العقاب ب...
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) حرام کننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرام گرداننده . || کسی که محکم می بندد تازیانه را. (ناظم الاطباء). || کسی که پوست را ناتمام دباغت میکند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
محرم
لغتنامه دهخدا
محرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) در حرم درآینده . (از منتهی الارب ). کسی که احرام حج بسته است . (ناظم الاطباء). احرام بسته . آنکه احرام بسته است زیارت خانه ٔ خدا را. احرام گرفته . مقابل محل . (یادداشت مرحوم دهخدا). احرام گیرنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرج...
-
محرم
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - از اعضای نزدیک خانواده ، کسی که ازدواج با او حرام باشد. 2 - کنایه از: زن ، زوجه . 3 - خویشاوند، خویش . 4 - آشنا. 5 - هم راز. ج . محارم .
-
محرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی که لباس احرام بر تن دارد.