محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن پیر محمدبن مزید، مکنی به ابوالفیض قسطمونی . او راست : ترغیب المتعلمین ، القول البدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع، و رساله ای مشتمل بر ده مطلب که از تفاسیر و کتب مشهور فراهم کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عارف . متوفی در جمادی الاولی 971هَ . ق . اوراست رساله ای در رضاع . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع اِ) نخستین ماه از ماههای دوازده گانه ٔ قمری عرب . محرم الحرام . وجه تسمیه آن است که در این ماه در ایام جاهلیت قتال بر مردم حرام بوده است .ماه اول سال عرب پیش از صفر و پس از ذوالحجه . شهر اﷲالحرام . روز نهم آن موسوم به تاسوعا و روز دهم آن عاشورا است
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) حرام شده . (منتهی الارب ). حرام گردانیده . آنچه از جانب خدای تعالی حرام شده باشد. (ناظم الاطباء). حرام داشته شده . حرام کرده شده . (غیاث ). ج ، محرمات . ماثبت النهی فیه بلا عارض و حکمه الثواب بالترک لله تعالی و العقاب بالفعل والکفر بالاستحلال فی
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) حرام کننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرام گرداننده . || کسی که محکم می بندد تازیانه را. (ناظم الاطباء). || کسی که پوست را ناتمام دباغت میکند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن پیر محمدبن مزید، مکنی به ابوالفیض قسطمونی . او راست : ترغیب المتعلمین ، القول البدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع، و رساله ای مشتمل بر ده مطلب که از تفاسیر و کتب مشهور فراهم کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عارف . متوفی در جمادی الاولی 971هَ . ق . اوراست رساله ای در رضاع . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع اِ) نخستین ماه از ماههای دوازده گانه ٔ قمری عرب . محرم الحرام . وجه تسمیه آن است که در این ماه در ایام جاهلیت قتال بر مردم حرام بوده است .ماه اول سال عرب پیش از صفر و پس از ذوالحجه . شهر اﷲالحرام . روز نهم آن موسوم به تاسوعا و روز دهم آن عاشورا است
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) حرام شده . (منتهی الارب ). حرام گردانیده . آنچه از جانب خدای تعالی حرام شده باشد. (ناظم الاطباء). حرام داشته شده . حرام کرده شده . (غیاث ). ج ، محرمات . ماثبت النهی فیه بلا عارض و حکمه الثواب بالترک لله تعالی و العقاب بالفعل والکفر بالاستحلال فی
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) حرام کننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرام گرداننده . || کسی که محکم می بندد تازیانه را. (ناظم الاطباء). || کسی که پوست را ناتمام دباغت میکند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
چنارسیدمحرملغتنامه دهخداچنارسیدمحرم . [ چ ِ س َی ْ ی ِ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 45 هزارگزی شمال گرمی در مسیر راه شوسه ٔ بیله سوار به اصلاندوز واقع است . جلگه است و هوایش گرمسیر است و 65</span
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن پیر محمدبن مزید، مکنی به ابوالفیض قسطمونی . او راست : ترغیب المتعلمین ، القول البدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع، و رساله ای مشتمل بر ده مطلب که از تفاسیر و کتب مشهور فراهم کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عارف . متوفی در جمادی الاولی 971هَ . ق . اوراست رساله ای در رضاع . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع اِ) نخستین ماه از ماههای دوازده گانه ٔ قمری عرب . محرم الحرام . وجه تسمیه آن است که در این ماه در ایام جاهلیت قتال بر مردم حرام بوده است .ماه اول سال عرب پیش از صفر و پس از ذوالحجه . شهر اﷲالحرام . روز نهم آن موسوم به تاسوعا و روز دهم آن عاشورا است
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) حرام شده . (منتهی الارب ). حرام گردانیده . آنچه از جانب خدای تعالی حرام شده باشد. (ناظم الاطباء). حرام داشته شده . حرام کرده شده . (غیاث ). ج ، محرمات . ماثبت النهی فیه بلا عارض و حکمه الثواب بالترک لله تعالی و العقاب بالفعل والکفر بالاستحلال فی