محسوملغتنامه دهخدامحسوم . [ م َ ] (ع ص ) کودک بازداشته شده از شیر. || کودک بدغذا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بریده . رگ بریده . (از منتهی الارب ).
معصوملغتنامه دهخدامعصوم . [ م َ ] (ع ص ) نگاه داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : از بد روزگار معصوم است به بر شهریار محترم است . مسعودسعد.عرصه ٔ مملکت از غیر حدثان و فتن آخر زمان معصوم و محروس به محمد و عترته . (المعجم چ دانشگاه ص <sp