محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
مَّحْفُوظٍفرهنگ واژگان قرآنحفظ شده (حفظ:ضبط کردن صورت آن چيزي است که براي ما معلوم شده است ، بطوري که هيچ دگرگوني و تغييري در آن پيدا نشود)
لوح محفوظلغتنامه دهخدالوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ اﷲ کانه فی لوح . (منتهی الارب ). ام القرآن . ام الکتاب . کتاب حفیظ. (ترجمان القرآن ) :</s
حسین محفوظلغتنامه دهخداحسین محفوظ. [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی آل محفوظ وشاحی اسدی عاملی هرملی کاظمی فقیه بوده و در 1262 هَ . ق . / 1846 م . درگذشته است . (اعیان الشیعه ج <span class="hl" di
علی محفوظلغتنامه دهخداعلی محفوظ. [ ع َ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محفوظ وشاحی اسدی کاظمی . وی ادیب و شاعر و فقیه بود و در سال 1274 هَ . ق . درگذشت . او را مجموعه ای است ادبی در نامه نگاری (نظم و نثر) که بین او و همسرش رد و بدل شده است . (از معجم المؤلفین ).<
علی محفوظلغتنامه دهخداعلی محفوظ. [ ع َم َ ] (اِخ ) از دانشگاه ازهر فارغ التحصیل شد و در دانشکده ٔ اصول الدین در دانشگاه ازهر به سمت استادی وعظو ارشاد منصوب گشت و از واعظان و راهنمایان دینی بشمار میرفت و در سال 1361 هَ . ق . درگذشت . او راست : <span class="hl" dir=
محفوظةلغتنامه دهخدامحفوظة. [ م َ ظَ ] (ع ص ) مؤنث محفوظ. رجوع به محفوظ شود. || (اِ) محدوده ٔ شهر. شهر : مغول عبدالوهاب از آدمی زادگان محفوظه ٔ سمرقند بود. (مجالس النفائس ).
محفوظیلغتنامه دهخدامحفوظی . [ م َ ] (حامص ) محفوظ بودن . نگهداشته شده بودن . نگهداشتگی . مصونی : پس محفوظی نوع و صورت نشان است که جوهر است و عدد جوهر یکی است هر چند به قسمت دو است ، از بهر آنک نوع را صورت یکی است و باز شخص محفوظ نیست . (شرح قصیده ٔ ابوالهیثم ص <span clas
محفوظینلغتنامه دهخدامحفوظین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محفوظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به محفوظ شود.
محفوظةلغتنامه دهخدامحفوظة. [ م َ ظَ ] (ع ص ) مؤنث محفوظ. رجوع به محفوظ شود. || (اِ) محدوده ٔ شهر. شهر : مغول عبدالوهاب از آدمی زادگان محفوظه ٔ سمرقند بود. (مجالس النفائس ).
محفوظیلغتنامه دهخدامحفوظی . [ م َ ] (حامص ) محفوظ بودن . نگهداشته شده بودن . نگهداشتگی . مصونی : پس محفوظی نوع و صورت نشان است که جوهر است و عدد جوهر یکی است هر چند به قسمت دو است ، از بهر آنک نوع را صورت یکی است و باز شخص محفوظ نیست . (شرح قصیده ٔ ابوالهیثم ص <span clas
محفوظینلغتنامه دهخدامحفوظین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محفوظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به محفوظ شود.
لوح محفوظلغتنامه دهخدالوح محفوظ. [ ل َ ح ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قال اﷲ تعالی : فی لوح محفوظ، قیل هو لوح ما فی السماء و مکتوب مافیه و قیل انه من نور و قیل هو ام الکتاب و قیل هو فی حفظ اﷲ کانه فی لوح . (منتهی الارب ). ام القرآن . ام الکتاب . کتاب حفیظ. (ترجمان القرآن ) :</s
حسین محفوظلغتنامه دهخداحسین محفوظ. [ ح ُ س َ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن علی آل محفوظ وشاحی اسدی عاملی هرملی کاظمی فقیه بوده و در 1262 هَ . ق . / 1846 م . درگذشته است . (اعیان الشیعه ج <span class="hl" di
ابومحفوظلغتنامه دهخداابومحفوظ. [ اَ م َ ] (اِخ ) معروف بن فیروز یا فیروزان کرخی . تابعی است . رجوع به معروف ... شود.
نامحفوظلغتنامه دهخدانامحفوظ. [ م َ ] (ص مرکب ) حفظناشده . نگهداری نشده . محافظت نشده . || بی حفاظ. بی حصار. که از تعرض دیگران و چشم انداز رهگذران مصون و محفوظ و پوشیده نیست .
علی محفوظلغتنامه دهخداعلی محفوظ. [ ع َ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی آل محفوظ وشاحی اسدی کاظمی . وی ادیب و شاعر و فقیه بود و در سال 1274 هَ . ق . درگذشت . او را مجموعه ای است ادبی در نامه نگاری (نظم و نثر) که بین او و همسرش رد و بدل شده است . (از معجم المؤلفین ).<