مخاتلغتنامه دهخدامخات . [ م ُ ] (اِ) گیاهی که آن را مشک ترکمانی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخائضلغتنامه دهخدامخائض . [ م َ ءِ ] (ع اِ) این کلمه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56 و 71 و 425 و چ قدیمی ص 50 و <span
مخاضلغتنامه دهخدامخاض . [ م َ ] (ع اِ) (از «خ وض ») ج ِ مخاضة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخاضة شود.
مخاضلغتنامه دهخدامخاض . [ م َ ] (ع اِ) شتران آبستن یا شتران آبستن دوماهه ، لا واحد لها من لفظها و واحدها خلفة نادر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). شتران آبستن دوماهه . (ناظم الاطباء). || خران آبستن . (ناظم الاطباء). || شترمادگان گشن گذاشته در آنها چندان که از اضراب باز مانند.
مخاطلغتنامه دهخدامخاط. [ م ُ ] (ع اِ) (از «م خ ط») آب بینی . (منتهی الارب )(غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آب بینی که خلب و خلم و خیل نیز گویند و هر مایع لزجی مانند آن . (ناظم الاطباء). رطوبت غلیظ که از سر به راه بینی فرودآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اصطلاح پزشکی ) پوش
مخاطفرهنگ فارسی عمید۱. آبی که از بینی جاری میشود؛ آب بینی.۲. (زیستشناسی) پوشش داخلی حفرههای دهان، بینی، حلق، و مری.
مخاطلغتنامه دهخدامخاط. [ م ُ ] (ع اِ) (از «م خ ط») آب بینی . (منتهی الارب )(غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). آب بینی که خلب و خلم و خیل نیز گویند و هر مایع لزجی مانند آن . (ناظم الاطباء). رطوبت غلیظ که از سر به راه بینی فرودآید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || (اصطلاح پزشکی ) پوش
امخاطلغتنامه دهخداامخاط. [ اِ ] (ع مص ) در کمان کشیدن تیر را و در گذرانیدن تیر رااز آنچه بر وی آید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در گذرانیدن تیر را. (از اقرب الموارد). کمان کشیدن و تیر بگذرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).