مخالفتلغتنامه دهخدامخالفت . [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت . (غیاث ).اختلاف و عدم موافقت . منازعت . ضدیت . عداوت و دشمنی ونفاق . (ناظم الاطباء) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب
مخالفتفرهنگ فارسی عمید۱. ناسازگاری کردن.۲. ستیزه کردن؛ دشمنی کردن.۳. (اسم) (موسیقی) گوشۀ اوج دستگاههای سهگاه و چهارگاه.
مخالفتدیکشنری فارسی به انگلیسیantagonism, difference, disapprobation, objection, opposition, protestation
indulgesدیکشنری انگلیسی به فارسیتحقیر می کند، شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن
indulgedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین شده، شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن
indulgeدیکشنری انگلیسی به فارسیبذله گو، شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن
indulgingدیکشنری انگلیسی به فارسیتحسین برانگیز، شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن
انغمسدیکشنری عربی به فارسیمخالفت نکردن , مخالف نبودن , رها ساختن , افراط کردن (دراستعمال مشروبات و غيره) , زياده روي کردن , شوخي کردن , دل کسي را بدست اوردن , نرنجاندن
مخالفتلغتنامه دهخدامخالفت . [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت . (غیاث ).اختلاف و عدم موافقت . منازعت . ضدیت . عداوت و دشمنی ونفاق . (ناظم الاطباء) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب
مخالفتفرهنگ فارسی عمید۱. ناسازگاری کردن.۲. ستیزه کردن؛ دشمنی کردن.۳. (اسم) (موسیقی) گوشۀ اوج دستگاههای سهگاه و چهارگاه.
مخالفتدیکشنری فارسی به انگلیسیantagonism, difference, disapprobation, objection, opposition, protestation
مخالفتلغتنامه دهخدامخالفت . [ م ُ ل َ ف َ ] (ع مص ، اِمص ) به معنی خلاف کردن ، مقابل موافقت . (غیاث ).اختلاف و عدم موافقت . منازعت . ضدیت . عداوت و دشمنی ونفاق . (ناظم الاطباء) : چون معدان والی مکران گذشته شد میان دو پسرش عیسی و بوالعسکر مخالفت افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب
مخالفتفرهنگ فارسی عمید۱. ناسازگاری کردن.۲. ستیزه کردن؛ دشمنی کردن.۳. (اسم) (موسیقی) گوشۀ اوج دستگاههای سهگاه و چهارگاه.