مخروط آتشفشانیvolcanic coneواژههای مصوب فرهنگستانساختاری مخروطی که براثر خروج گدازه یا مواد آذرآواری از یک دهانه به وجود میآید
ساختار مخروط در مخروطcone-in-cone structureواژههای مصوب فرهنگستانساختاری در سَنگال که در آن رشتهای از مخروطهای تودرتو در هم فرومیروند
مخروتلغتنامه دهخدامخروت . [ م َ ] (ع ص ) کفته بینی و کفته لب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مخروطلغتنامه دهخدامخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
مخروطدیکشنری عربی به فارسیمخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)
مخروطفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) از اشکال هندسی، شبیه کلهقند؛ کلهقندی.۲. (صفت) [قدیمی] تراشیدهشده؛ خراطیشده.
آذرآوار فرعیaccessory pyrcolastواژههای مصوب فرهنگستانآذرآواری متشکل از قطعات مخروط آتشفشانی یا گدازههای قدیمیتر
غولدهانۀ انفجاریexplosion calderaواژههای مصوب فرهنگستانغولدهانهای که در نتیجۀ از بین رفتن بخش بالایی مخروط آتشفشانی براثر انفجار به وجود میآید
غولدهانۀ فرسایشیerosion calderaواژههای مصوب فرهنگستانغولدهانهای که براثر فرسایش و بازشدگی یک غولدهانه یا فرسایش یک مخروط آتشفشانی به وجود میآید
دهانۀ آتشفشانcrater 1واژههای مصوب فرهنگستانساختاری حوضمانند و لبهدار که معمولاً در قلۀ مخروط آتشفشانی پدید میآید متـ . دهانه 2
آتشفشان چینهایstratovolcanoواژههای مصوب فرهنگستانمخروط آتشفشانی پرشیبی که از فوران گدازه و مواد آذرآواری، بهتناوب، تشکیل شده است متـ . آتشفشان مرکب composite volcano
مخروطلغتنامه دهخدامخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
مخروطدیکشنری عربی به فارسیمخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)
مخروطفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) از اشکال هندسی، شبیه کلهقند؛ کلهقندی.۲. (صفت) [قدیمی] تراشیدهشده؛ خراطیشده.
مخروطلغتنامه دهخدامخروط. [ م َ ] (ع ص ) خراشیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست کنده شده و رندیده شده . (ناظم الاطباء). تراشیده : آبگینه های بغدادی مجرود و مخروط دیدم که از آن بغدادی به دیناری خریده بودند که به سه درم فروختند. (تاریخ بیهق
مخروطلغتنامه دهخدامخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
اعداد مخروطلغتنامه دهخدااعدادمخروط. [ اَ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عددهای مخروط. آن است که از مثلث های متوالی گرد هم پدید آید. بیرونی آرد: هر گاه که مثلث های متوالی گرد همی کنی از آن عددها آید همچون حسک و بهندوی سنکلت خوانند. و نخستین مخروط یکی است چون یکی را بر مثلث دوم نهی جمله ٔ او <span
آبگینه ٔ مخروطلغتنامه دهخداآبگینه ٔ مخروط. [ ن َ / ن ِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آبگینه ٔ تراشیده . بلور تراش خورده : و از بغداد جامه های پنبه و ابریشم و آبگینه های مخروط و آلتهای مدهون خیزد. (حدودالعالم ).
مخروطدیکشنری عربی به فارسیمخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)
مخروطفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) از اشکال هندسی، شبیه کلهقند؛ کلهقندی.۲. (صفت) [قدیمی] تراشیدهشده؛ خراطیشده.