مخزن تغذیهriser 2, feederواژههای مصوب فرهنگستاندر ریختهگری، مخزنی از مذاب که برای جبران کسریهای ناشی از انجماد در قالب به کار میرود متـ . تغذیه 2
مخزنلغتنامه دهخدامخزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال . جای نهان کردن مال و گنجینه . انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره . ج ، مخازن . (ناظم الاطباء) : در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابدهر دو نه جوهرند ولی ن
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
مخزندیکشنری فارسی به عربیخزان , خزن , دبابة , ذخيرة فنية , قاموس المعاني , قنبلة , مجلة , مخبا , مخزن , مستودع , نافورة , ينبوع
لایهگذاریpaddingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند اضافه کردن فلز به مقطع دیوارۀ قطعۀ ریختگی معمولاً از مخزن تغذیه، برای اطمینان از تغذیۀ کامل فلز در قسمتهایی که در صورت نرسیدن فلز کافی به آنها، در حین انجماد دچار تَرَک انقباضی میشوند
شیر پروازوارونinverted-flight valveواژههای مصوب فرهنگستانشیری در مخزن تغذیة سامانة سوخترسانی هواپیما که جریان پیوستة سوخت را در وضعیت شتاب گرانشمنفی، از جمله در هنگام پرواز وارون، تضمین میکند متـ . شیر گرانشمنفی negative-g valve
مخزنلغتنامه دهخدامخزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال . جای نهان کردن مال و گنجینه . انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره . ج ، مخازن . (ناظم الاطباء) : در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابدهر دو نه جوهرند ولی ن
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
مخزندیکشنری فارسی به عربیخزان , خزن , دبابة , ذخيرة فنية , قاموس المعاني , قنبلة , مجلة , مخبا , مخزن , مستودع , نافورة , ينبوع
مخزنلغتنامه دهخدامخزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) گنجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال . جای نهان کردن مال و گنجینه . انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره . ج ، مخازن . (ناظم الاطباء) : در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابدهر دو نه جوهرند ولی ن
مخزندیکشنری عربی به فارسیدولا بچه , گنجه خوراک , خوراکي , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخيره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
صاحب المخزنلغتنامه دهخداصاحب المخزن . [ ح ِ بُل ْ م َ زَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خزانه دار : امیرالمؤمنین بود با تنی چند از خاصگیان چون استاذالدار و حاجب الباب و صاحب المخزن . (اسرار التوحید ص 299).
دماسنج سیاهمخزنblack-bulb thermometerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دماسنج با مخزن دوداندود که بهتقریب، مشابه جسم سیاه عمل میکند