مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م َ م َ / م ِ م َ ] (ع اِ) نوعی از جامه ٔ پرزدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پرزه دار خوابناک . (ناظم الاطباء). پارچه ٔ نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک بهم و پرزها به یک سو خوابیده ا
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م ُ م َ ] (ع اِ) جامه های پرزه دار خوابناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پرزدار خوابناک . (ناظم الاطباء). نوعی از قماش معروف که در ولایت بافند و بهترین آن کاشانی بلکه فرنگی بود به این قیاس پشت مخمل و روی مخمل . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) گمنام و بی قدر گرداننده . || کسی که پرزه دار و خوابناک گرداند جامه را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
corduroyدیکشنری انگلیسی به فارسیبند ناف، مخمل نخی راه راه، شلوار مخمل کبریتی، مخمل کبریتی، مخملی کردن
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م َ م َ / م ِ م َ ] (ع اِ) نوعی از جامه ٔ پرزدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پرزه دار خوابناک . (ناظم الاطباء). پارچه ٔ نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک بهم و پرزها به یک سو خوابیده ا
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م ُ م َ ] (ع اِ) جامه های پرزه دار خوابناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پرزدار خوابناک . (ناظم الاطباء). نوعی از قماش معروف که در ولایت بافند و بهترین آن کاشانی بلکه فرنگی بود به این قیاس پشت مخمل و روی مخمل . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) گمنام و بی قدر گرداننده . || کسی که پرزه دار و خوابناک گرداند جامه را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
چشم مخمللغتنامه دهخداچشم مخمل . [چ َ / چ ِ م ِ م َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مؤلف آنندراج نویسد: چون خواب مخمل اصطلاح مقرری است از این جهت چشم مخمل نیز صحیح شده . خواب مخمل : بی رخت در چشمه ٔ آئینه ٔ دل آب نیست چشم مخمل را ز
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م َ م َ / م ِ م َ ] (ع اِ) نوعی از جامه ٔ پرزدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پرزه دار خوابناک . (ناظم الاطباء). پارچه ٔ نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک بهم و پرزها به یک سو خوابیده ا
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م ُ م َ ] (ع اِ) جامه های پرزه دار خوابناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ پرزدار خوابناک . (ناظم الاطباء). نوعی از قماش معروف که در ولایت بافند و بهترین آن کاشانی بلکه فرنگی بود به این قیاس پشت مخمل و روی مخمل . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مخمللغتنامه دهخدامخمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) گمنام و بی قدر گرداننده . || کسی که پرزه دار و خوابناک گرداند جامه را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.